گاهی فرار میکنم از فکر کردن به تو
مثل رد کردن آهنگی که خیلی دوستش دارم
هی فلانی!
میدانی؟
میگویند رسم زمانه چنین است!
می آیند ، می مانند ، عادتت میدهند و میروند؟
و تو تنها می مانی…
راستی رسم تو چیست؟
مثل فلانیهاست؟؟
کفشهایت کو؟
میخواهم آنها را بردارم تا توام مثل بی وفایان هوس رفتن نکنی
چه خوش خيال بودم…
که هميشه فکر ميکردم درقلب تو محکومم به حبس ابد..!!
يکباره جا خوردم…
وقتى زندانبان بر سرم فرياد زد…
(هى تو)…!
آزادى…!
وصداى گام هاى غريبه اى که به سلول من می آمد…!
خـــــدایا میـــوه ی کــــدام درخـتـتــــــ را گــــاز بــــزنم کـــه از زمیـــن رانــده شـــوم؟
انگشتت فقط جای یک حلقه دارد ، دلت را ، دست به دست می کنی برای چه …
اگر یکی دستتو گرفت و دلت لرزید ، زیاد عجله نکن ؛
یه روز با دلت کاری میکنه که دستات بلرزه…!!!
خدایا من را كه آفریدی گارانتی هم داشتم؟ دلـــم دیگر كار نمی كند …
.
نبود … پیدا شد … آشنا شد … دوست شد … مهر شد … گرم شد
عشق شد … یار شد … تار شد … بد شد … رد شد … سرد شد
غم شد … بغض شد … اشک شد … آه شد … دور شد … گم شد
تمام شد
اقـــــرار مـــی کـــنم اینــجا بــدون تــو
حـتی بــرای آه کشـــیدن هـــم هــــوا کــــم اســــت . . .
.
.
.
این روزهـــا دوباره افکارم به سوی تــــو پر می کشد
سنگش نزن تحمل کـــــن !
.
.
.
بهم گفت کمى از حال و روزت بگو
و من سکوت کردم و سکوت کردم و سکوت کردم ،
اونقدر سکوت کردم که مطمئن شدم چیزى رو از قلم ننداختم !
.
.
.
پـــرنــدهای..
مـــیـانِ چــشمهـایـت..
خـــوابِ “عــاشـق شــدن” مـیدیـــد !
پـلک زدی..
بـــرایِ “همــیـشه” پـــــریــــد !
.
.
.
کاش می شد
دنیا را
تا کرد و گوشه ای گذاشت ،
مثل جانماز مادر !
.
یه آدماهی هستن میخندن ! زیاد هم میخندند ! اما . . .
حرف هاشون ، غمهاشون ، مشکلاتشون
این ها چیزهایی ست که می ریزه توی دلش و دَرَش رو هم دو قفله می کنه !
کسی رو هم راه نمیده اون تو !
نمیزاره بفهمید که اون تو چه خبره !
و شما هیچ وقت درکش نمیکنید ، چون بلد نیست منت بزاره . . .