قاطی پاطی

کـــارم از یکـ ـــی بــــود یکـ ـــی نبــــود ,

گذشتـ ـــه اســــت...

مـ ـــن در اوج قصـ ـــه گــــم شــــدم

عشـ ـــق یعنــــی :

یکـ ـــی بــــود و یکـ ـــی " نـ ـــآبـ ـــود"

+ تاريخ جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 10:52 نويسنده یاشار |

×مهم نیست ڪه دیگر بآشـے یآ نه...

×مهم نیست ڪه دیگر دوسم دآشته بآشـے یآ نه

×مهم نیست ڪه دیگر مرآ به خآطر بیآورے یآ نه

×مهم نیست ڪه دیگر تورآ بآ دیگرے میبینم یآ نه

√مهم اینست ڪه زمآنے که تنهآ میشوے ....

√زمــآنـے ڪه دلت گرفت چگونه و با چه رویـے سر به آسماטּ بلند میڪنـے

و میگویـے : ✘خدآیا مـטּ ڪه گنآهـے نڪردم ... پس چه شد؟؟!!✘

بر نگرد خاطراتت را سوزانده ام

دیگر اثری از تو در دلم نمیبینم

جوابت " نه" است!!

برو... خوش باش با همان دلایلی که روزی به خاطرشان از کنارم رفتی

برنگرد برایم تمام شده ای...

از این میعادگاه تکراری خسته ام …

بیا اینبار جای دیگری قرار بگذاریم ، برای با هم بودن !

جایی جز “خیالم”

 

دلم برای تو که هیچ...

برای کسانی که تو را یادم می آورند هم تنگ شده ..!!!

 

 قول داده ام فراموشش کنم...

قول داده ام بهانه اش را نگیرم.....

قول داده ام یادم برود هر آنچه بود،

اما... زیر قولم زده ام...هنوز یادم هست...

هنوز شبها با گریه میخوابم...

هنوز چشمانم منتظر خبری از اوست..

بدقول نیستم...

دست خودم نیست..

دلم منطق نمیفهمد

تو اشتباه من نبودی..

 سرنوشت من بودی..

دوست دارم بدانم دیگرچه چیزهایی درسرنوشت دارم…

بعدازتو،نوبت کدام بدبختیم است…

اشکالی ندارد،خدا داناست..

شایدکسی صبرش بیشترازمن نبوده…

لبخـــندمـــ را بریـ ــ ــدم قــاب گــرفتمــــ بــ ــه صـورتـم آویختــم !

حــالا بـا خیــال راحــت

هــر وقتـــ دلـــــمـــ گـــرفتـــ ” بغـــض ” مـیکنمــــ …

هـمـه بـدی هایـــم را هــم کـه صــافــ کـنـم …

بــه ” دل خــود ” مــدیـون میمــانم …

بــرای تمـام … “دلــم میخواســـت” های …

بی جواب مــانـده اش !!

 

میخوام اعتراف کنم … کم آوردم …

توئی که اسمت تقدیره،سرنوشته،قسمته …

هر چی که هست … دست بردار از سرم …

+ تاريخ جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 10:52 نويسنده یاشار |

اگـــــه بـهش زنـــگ میزنی ُ رد میکنه . . .

اگـــــه بهش میگی دوسـ ـت دارم و اون فقــــط میخنده . . .

اگـــــه شـــــبآ بدون شبــخیر گفتن تــــو خوآبش میـ ـبره . . .

یعنی تــــآریخ انقضـ ـآی ِ تــو توی دلــــش تموم شده . .!

این یـ ـ ه قـــــآنونه . . ! بــــآ قـ ـآنونِ آدمــــآ نجــــنگـ . .!

غــرورت لــــِه میشهــ . . .!

+ تاريخ جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 10:52 نويسنده یاشار |

 ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻧﺒﻮﺩ!

 

ﺍﻣﺎ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯾﺶ ﮐﻮﻩ ﮐﻨﺪ

ﻭﻟﯽ ﺣﺎﻻ... ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮﯾﻦ "ﺷﯿﺮﯾﻦ" ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ "ﻓﺮﻫﺎﺩﺕ" ﻫﻮﺍﯾﯽ ﻧﺸﻮﺩ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻮﻩ ﮐﻨﺪﻩ...!!!

 

+ تاريخ جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 10:51 نويسنده یاشار |

حالا تو هی نباش!

همین که میدانم صبح ها چه ساعتی بیدار میشوی کافیست ...

همین که میدانم دقیقا چه ساعتی از شب غرق در خوابی

همین که میدانم کدام آهنگ برایت عزیز است

و بارها و بارها گوش میدهی از سرم هم زیاد است ...

حالا تو هی نباش!

بلاخره آوازه ی من به گوش تو خواهد رسید ...

شاید سال ها بعد ...

نمیدانم!

شاید خیلی سال بعد ...

فرزندت که عاشق شد

وقتی دیدی دیوانه وار عشق میورزد به کسی که او را نمیخواهد ...

بی اختیار مرا یاد کنی ...

میبینی؟؟

حتی خیلی سال بعد هم

هنوز هستند پس لرزه هایی که تو را بهم بریزند ...

آوازه ام را به گوشت میرسانم ...

یکروز ... فرزندت را در آغوش میگیری ...

و زیره لب میگویی:   چقدر شبیه یک نفر هستی ...!

 

+ تاريخ جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 10:51 نويسنده یاشار |

دلم لک میزنه واست ...

زمانی که ازم دوری ...

ولی در خاطرم هستی

دیگه اینجاشو مجبوری ...

اگر حرف حرف من باشه !!

هنوزم مردو مغرورم !! 

ولی میرم تو خوش باشی

دیگه اینجاشو مجبورم ...

+ تاريخ جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 10:50 نويسنده یاشار |

یاد گرفتم که … عشق با تموم عظمتش چند ماه بیشتر نیست …. !!!

یاد گرفتم که … عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی :

دو خط موازی که هیچ وقت بهم نمی رسن …. !!!

یاد گرفتم که … همون قدر که محبت کنی ارزشت کم میشه …. !!!

و یاد گرفتم که …. هرچی عاشق تر باشی…. تنها تری ….

+ تاريخ جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 10:49 نويسنده یاشار |

این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...

 

 

تظاهر به بی تفاوتی،

 

 

تظاهر به بی خیـــــالی،

 

 

به شادی،

 

 

به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...

 

اما . . .

 

چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش تکراری"

+ تاريخ جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 10:49 نويسنده یاشار |

ϧ₯₰دختـــر تنــــهآ ₰₯ϧ

₰ نه به پدرم رفته ام نه به مادرم ....من بر باد رفته ام...عجیب است.₰

س بچه ها امید وارم حالتون خوب باشه من دوست دختر تنهام اون مریضه و حالش خوب نیست الانم بیمارستانه.التماستون میکنم دعاش کنین اصلا خوب نیست.محتاج دعایه همتونه .من تا یه مدت در خدمتتونم امید وارم ازم راضی باشید

 

+ نوشته شده در شنبه دوازدهم بهمن 1392ساعت 13:19 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 8 نظر

مــنــــــ...

 

آینده ای خواهم ساخت

 

که گذشته ام دربرابرش زانو بزند

 

 

 

من گذشتمو فراموش میکنم....

 

میخوام دوباره شروع کنم....

 

 

 

 

+ نوشته شده در جمعه چهارم بهمن 1392ساعت 2:8 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 5 نظر

برام دعـــا کنین...

دلـــم کــُمـا مـــی خـــواهــد….

از آنــهـایـــی که دکـتـر مـــی گــویــد:

مــتـــاســـفـــم….

فــقـط بــراش دعا کـنـیـد...

 

از ته دلم دارم میگم....

 

 

 

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم دی 1392ساعت 18:56 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 21 نظر

ایـــن روز هــایــمـــ...

خاطره ها را رشوه میدهم

 

به روزهایم تا از بی تو بودن صدایشان در نیاید !

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 

 

 

ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد ،

 

 تا اینکه دروغی  آرامم کند. . .!!

 

+ نوشته شده در جمعه پانزدهم آذر 1392ساعت 3:21 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰

هــی لعنتـــی...

 

هــی لعنتـی...

ایـن طوریـم کهـ تـو فکـر میکنـی نیسـت...

 

شاید روزی عاشقــت بـودمـ...

 

ولی ببیــن بی تــو ،

 

هم زنده امـ...

 

هم زندگـــی می کنــمـ...

 

فقط گاهـی در ایـن میان ،

یـــادت....

 

زندگی را به کامم زهـــر میکنـد...

 

هـمیــــن.....

 

 

 

+ نوشته شده در جمعه پانزدهم آذر 1392ساعت 2:32 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰

ولـــی افســوســـ...

 

 

نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که اورا دوست میدارم

ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواهد

به برگ گل نوشتم من که اورا دوست میدارم

ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا اورا بخنداند....

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم آذر 1392ساعت 14:8 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 21 نظر

ای روزگــار...

 

 

خیانت قشنگی بود...

 

تهیه کننــــده دوستــــــــم وَ

 

کارگـــردان عشقَــم....

 

 

 

 

+ نوشته شده در یکشنبه دهم آذر 1392ساعت 22:58 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 8 نظر

محــــــــــــرمــ

سلامی به رنگ خیابان های سیاه پوش شده ی این روزها ///
 
 
سلامی به عطر خوش چایخانه های روشن ///
 
 
سلامی نم دار به دسته های عزادار ///
 
 
نه دلم سلامی صمیمانه تر میخواهد ...
 
سلامی از جنس شکستن و به درد آمدن ...
 
 
سلامی به عطش لب های یاران کربلا ...
 
سلامی درد ناک به رنگ ناله های دل زینب ...
 
سلامی کودکانه به مانند پر پر شدن رقیه ...
 
سلامی بی دست ...
 
سلامی آغشته به خون ...
 
سلامی همزاد مظلومیت ...
 
 
نه !!!
 
باز هم کم است ...
 
باز هم هیچ است ...
 
واژه ها خود شرمنده اند ...
 
عظمت ... معصومیت ... بندگی ... بزرگواری
 
کلمات باز شدند قطره ای از دریا ...
 
محرم با واژه ها بیان نمیشود ...
 
محرم با قلبهای پاک گفته میشود ...
 
پس بی توقع از واژه ها ...
 
 
 
سلام بر محرم ...
 
سلام بر حسین ...

 
 
 
دخترتنهآ نوشت:
 
دیشب برای اولین بار چادر پوشیدم...

خیلی حس خوبی داشتم

ای کاش زودتر چادر میپوشدم.... 

+ نوشته شده در جمعه هفدهم آبان 1392ساعت 14:20 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 23 نظر

دخـــــترتنــــــهآ...

موهایش سفید شد

کودکی که

یواشکی

دفتر خاطرات مرا خواند.....

 

یه دخترم،تنهآ...

خیلی تنهآ...سنم زیاد نیست ولی واقعا ...

.فکر نکن شکست عشقی خوردم ن...از آدمای اطرافم خیلی خوردم...

دارم میمیرم ...

کسی نیست که منو بفهمه...

کسی نیست که تنهایی هامو درک کنه...

سهم من از دنیا تنهایی مطلق هست...

به همینم راضی هستم ...

به شرط اینکه کسی بهمش نزنه...

 

 

 

 

+ نوشته شده در شنبه چهارم آبان 1392ساعت 20:2 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 34 نظر

میـــسوزیـــــ...

دست بر دلم نگذار

میسوزی...

داغ خیلی چیزها

بر دلم مانده...

+ نوشته شده در شنبه چهارم آبان 1392ساعت 19:54 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 5 نظر

عشـــــــق

 

 

 

 

 

عشق ِ ما همانند ِروز های هفته است!!!

 

تو شـنـبـه و من جـمـعـه…..!

 

نمیدانم چرا جـمـعـه اینقدر به شـنـبـه نزدیک است اما شـنـبـه از جـمـعـه دور

 

 است؟!؟!؟!؟

+ نوشته شده در دوشنبه پانزدهم مهر 1392ساعت 13:42 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 35 نظر

ردپـــــایــــ تـــــو...

 

آب نریختـــــم که برگردی

آب ریختـــــم تـــا پاک شود

هر چه رد پای توستاز زنـــدگی ام…!

 

+ نوشته شده در سه شنبه پنجم شهریور 1392ساعت 16:6 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 17 نظر

مُتنَـــــــفِرمٍْ...

 

مُتَنَفِرَمْ اَزْ اِنْسآטּْ هآیےْ کِهـ دیوآرِ بُلَنْدَتْ رآ مےْ بینَنْدْ ،

ولےْ بهـ دُنْبآلِ هَمآטּْ آجُرِ لَق دیوآرَتْ هَسْتَنْدْ کِهـ . . .

تُو رآ فُروْ بریزَنْدْ . . .

تآ تُو رآ اِنْکآرْ کُنَنَدْ . . .

وَ اَزْ رُویَتْ رَدْ شَوَنْدْ . . .

 

+ نوشته شده در سه شنبه پنجم شهریور 1392ساعت 15:54 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 3 نظر

آغــــوشــتـــ...








آغوشت میتواند قشنگترین سرخط خبرها باشد

وقتی تو میتوانی قشنگ ترین تیتر زندگی من باشی !…

+ نوشته شده در پنجشنبه سی و یکم مرداد 1392ساعت 12:51 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 11 نظر

تنــــهایی

 

 

 

تــنــهــایــی ایــن نــیــســت کــه هــیــچـکس اطـرافـت نـباشه

!


ایـن نـیست کـه با کسی دوســت نـباشی!


این نــیست که آدمی گـوشــه گـیـر باشی!


ایـن نیست که کسی باهـات حـرف نـزنـه!


ایـن نـیـست کـه هیچوقت نـتـونی خوشـحـال باشی!


این نـیسـت که کـسـی دوسـتـت نداشته باشه!

 

تـنـهـایی ، یـه حـس درونیه!


تنهایی یـعـنـی " هیچکس نمیفهمه حالت بده "

 

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم مرداد 1392ساعت 13:44 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 9 نظر

و عشـــــــــق...

 

 

 

یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید

چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

دلیلشو نمیدونم …اما واقعا”*دوست دارم

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی… پس چطور دوستم داری؟

چطور میتونی بگی عاشقمی؟

من جدا”دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم

ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی

باشه.. باشه!!! میگم… چون تو خوشگلی،

صدات گرم و خواستنیه،

همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی،

با ملاحظه هستی،

بخاطر لبخندت،

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت

پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون

عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری

باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم

اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم

اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن

وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه!معلومه که نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم...

 

***قابل توجه بعضی ها....***

 

+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم مرداد 1392ساعت 0:2 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 8 نظر

بهترین روزم

 

 

اگر دوستم داری بلند فریاد بزن حتی اگرنشنوم باورت می کنم  عشقم . . .

 

 

نیمه گـُمشده ام نیستی که بـا نیمه ی دیگــر به جُستجویت برخیزم

تو… تمام گُمشده منی . . .

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم مرداد 1392ساعت 22:44 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 4 نظر

سلام به همه ی دوستای خوبم

 

من بعد چند مدت اومدم شاید دیگه نیام ،شایدم بیام ولی خیلی کم ولی میخوام از همین جا بگم خیلی دلم

براتون تنگ شده بود خیلی ...

 

دوستای عزیزم ممنون که اومدین به وبم ونظر گذاشتین اگر این مدت سر نزدم خیلی خیلی معذرت میخوام ولی

نظرات همه رو خوندم

 

وبازم ممنون که تنهام نذاشتین ونمیذارین.

 

 

 

راستی 20تیر تولدم هست.

 

تولدم مبارک....

 

+ نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم تیر 1392ساعت 20:22 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 29 نظر

دلـــمان خوش است...

 

 

دلم خوش است که مینویسیم ...

و دیگــران می خـواننــد ...


و عــده ای می گـوینــد ؛

 چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند ...

و بعضــی مـی خنــدنـد ...

دلمــ خـوش اســت ... !

به لــذت هــای کــوتـاه ...

به دروغ هــایی که از راســت ...

بـودن قشنــگ تـرند ...

به اینکــه کســی برایمــ دل بســوزاند ...


دلمــ خـوش می شــود ...

به بـرآوردن خـواهشــی و چشــیدن لـذتـی ...


و لی چــه ســــاده می شـکــنیم ...

همــــه چیـــز را ...

 

مــــن چرک نویس احساسات تو نیستمــــ !

 ـــدوستـت دارم”ـــ هایت راــــ

جـــای دیگری تمرین کنـــ !

جناب ....

 
 
 
 
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام خرداد 1392ساعت 19:40 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 39 نظر

یادمــــــــــان با...شــد


 

 

 

 

  یادمــان بـاشــد :

وقتـــی کـسـی را بـه خـودمـان وابـســتـه کــردیـمــــــ ،

در بـرابـرش مســئولیــــمــــــ ...

در بـرابـر اشـکــــــ هایــش ،

شـکـســتن غــرورش ،

لحـظه های شکسـتنـش در تنـهایی

و لـحظه های بی قراریـش،

و اگـریـادمــان بــرود ،

در جـایـی دیـــگر ســرنوشــت یـادمـان خــواهـد آورد ،

و ایـن بـار مــا خـود فــــرامـــــــــــوش خـواهیــمــــــ شــد!

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم خرداد 1392ساعت 1:48 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 28 نظر

همراه آخــــ.ـ..ـر

[تصویر:  02.jpg]

دیگر به دنبال ِ همراه ِ اوّل نیستم ! این روزها اول ِ راه ، همه همراهند….

 

 این روزها ، باید به دنبال ِ همراه ِ آخر  گشت

+ نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم خرداد 1392ساعت 0:54 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 22 نظر

نصـــیحتـــــ منـــ

 

 

 

 

 

 

دوستت دارم ها رو بگین

 

 

قبل از اینکه

 

 

به دوستت داشتم تبدیل بشن ....

 

 

 

+ نوشته شده در شنبه چهارم خرداد 1392ساعت 12:14 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 48 نظر

توجـــــــــــه....توجـــــــــــه

سلام

 

 

توی این پست هرکی هر سوالی داره،

 

 

بپرسه چون واقعیتو میگم.

 

 

راستی جواب سوالا رو همین جا میدم

 

البته بعضی هاشونو.

+ نوشته شده در سه شنبه هفدهم اردیبهشت 1392ساعت 13:54 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 88 نظر

خـدایــــا....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

....خدایا....

 

خیلی ها دلمو شکستن ، دیگه تحمل ندارم!

 

 

شب بیا با هم بریم سراغشون...

 

 

من نشونت میدم،

 

 

تو ببخششون...!!!

+ نوشته شده در یکشنبه پانزدهم اردیبهشت 1392ساعت 15:7 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 57 نظر

دلم تنگ شده ...


 

 

دلم تنگ شده

 

 

براي وقتي كه مي گفتي :دلم واست تنگ شده

 

 

دلم تنگه..

 

 

براي بودنت

 

شايدم لبخند خودم

 

 

دلم براي همه چيز تنگ شده... جزنبودنت....

 

 

 

هی مخاطب خاصی که میدونم همیشه میای لطفا اینو بخونو

حسمو نسبت به خودت بفهم...

+ تاريخ جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 10:48 نويسنده یاشار |

[تصویر:  02.jpg]

دیگر به دنبال ِ همراه ِ اوّل نیستم ! این روزها اول ِ راه ، همه همراهند….

 

 این روزها ، باید به دنبال ِ همراه ِ آخر  گشت

+ تاريخ جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 10:47 نويسنده یاشار |

دلم خوش است که مینویسیم ...

و دیگــران می خـواننــد ...


و عــده ای می گـوینــد ؛

 چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند ...

و بعضــی مـی خنــدنـد ...

دلمــ خـوش اســت ... !

به لــذت هــای کــوتـاه ...

به دروغ هــایی که از راســت ...

بـودن قشنــگ تـرند ...

به اینکــه کســی برایمــ دل بســوزاند ...


دلمــ خـوش می شــود ...

به بـرآوردن خـواهشــی و چشــیدن لـذتـی ...


و لی چــه ســــاده می شـکــنیم ...

همــــه چیـــز را ...

 

مــــن چرک نویس احساسات تو نیستمــــ !

 ـــدوستـت دارم”ـــ هایت راــــ

جـــای دیگری تمرین کنـــ !

جناب ....

+ تاريخ جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 10:47 نويسنده یاشار |

تــنــهــایــی ایــن نــیــســت کــه هــیــچـکس اطـرافـت نـباشه

!


ایـن نـیست کـه با کسی دوســت نـباشی!


این نــیست که آدمی گـوشــه گـیـر باشی!


ایـن نیست که کسی باهـات حـرف نـزنـه!


ایـن نـیـست کـه هیچوقت نـتـونی خوشـحـال باشی!


این نـیسـت که کـسـی دوسـتـت نداشته باشه!

 

تـنـهـایی ، یـه حـس درونیه!


تنهایی یـعـنـی " هیچکس نمیفهمه حالت بده "

 

+ تاريخ جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 10:46 نويسنده یاشار |

آب نریختـــــم که برگردی

آب ریختـــــم تـــا پاک شود

هر چه رد پای توستاز زنـــدگی ام…!

 

+ تاريخ جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 10:46 نويسنده یاشار |

عشق ِ ما همانند ِروز های هفته است!!!

 

تو شـنـبـه و من جـمـعـه…..!

 

نمیدانم چرا جـمـعـه اینقدر به شـنـبـه نزدیک است اما شـنـبـه از جـمـعـه دور

 

 است؟!؟!؟!؟

+ تاريخ جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 10:45 نويسنده یاشار |

موهایش سفید شد

کودکی که

یواشکی

دفتر خاطرات مرا خواند.....

 

یه پسر،تنهآ...

خیلی تنهآ...سنم زیاد نیست ولی واقعا ...

.فکر نکن شکست عشقی خوردم ن...از آدمای اطرافم خیلی خوردم...

دارم میمیرم ...

کسی نیست که منو بفهمه...

کسی نیست که تنهایی هامو درک کنه...

سهم من از دنیا تنهایی مطلق هست...

به همینم راضی هستم ...

به شرط اینکه کسی بهمش نزنه...

+ تاريخ جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 10:45 نويسنده یاشار |

نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که اورا دوست میدارم

ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواهد

به برگ گل نوشتم من که اورا دوست میدارم

ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا اورا بخنداند....

+ تاريخ جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 10:44 نويسنده یاشار |

ϧ₯₰دختـــر تنــــهآ ₰₯ϧ

₰ نه به پدرم رفته ام نه به مادرم ....من بر باد رفته ام...عجیب است.₰

س بچه ها امید وارم حالتون خوب باشه من دوست دختر تنهام اون مریضه و حالش خوب نیست الانم بیمارستانه.التماستون میکنم دعاش کنین اصلا خوب نیست.محتاج دعایه همتونه .من تا یه مدت در خدمتتونم امید وارم ازم راضی باشید

 

+ نوشته شده در شنبه دوازدهم بهمن 1392ساعت 13:19 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 8 نظر

مــنــــــ...

 

آینده ای خواهم ساخت

 

که گذشته ام دربرابرش زانو بزند

 

 

 

من گذشتمو فراموش میکنم....

 

میخوام دوباره شروع کنم....

 

 

 

 

+ نوشته شده در جمعه چهارم بهمن 1392ساعت 2:8 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 5 نظر

برام دعـــا کنین...

دلـــم کــُمـا مـــی خـــواهــد….

از آنــهـایـــی که دکـتـر مـــی گــویــد:

مــتـــاســـفـــم….

فــقـط بــراش دعا کـنـیـد...

 

از ته دلم دارم میگم....

 

 

 

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم دی 1392ساعت 18:56 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰ | 21 نظر

ایـــن روز هــایــمـــ...

خاطره ها را رشوه میدهم

 

به روزهایم تا از بی تو بودن صدایشان در نیاید !

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 

 

 

ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد ،

 

 تا اینکه دروغی  آرامم کند. . .!!

 

+ نوشته شده در جمعه پانزدهم آذر 1392ساعت 3:21 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰

هــی لعنتـــی...

 

هــی لعنتـی...

ایـن طوریـم کهـ تـو فکـر میکنـی نیسـت...

 

شاید روزی عاشقــت بـودمـ...

 

ولی ببیــن بی تــو ،

 

هم زنده امـ...

 

هم زندگـــی می کنــمـ...

 

فقط گاهـی در ایـن میان ،

یـــادت....

 

زندگی را به کامم زهـــر میکنـد...

 

هـمیــــن.....

 

+ تاريخ جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 10:41 نويسنده یاشار |

دلـــم کــُمـا مـــی خـــواهــد….

از آنــهـایـــی که دکـتـر مـــی گــویــد:

مــتـــاســـفـــم….

فــقـط بــراش دعا کـنـیـد...

 

از ته دلم دارم میگم....

 

 

+ تاريخ جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 10:39 نويسنده یاشار |