خسته ام...
از صبوری خسته ام
از فریادهایی که در گلویم خفه ماند
از اشک هایی که قاه قاه خنده شد
و از حرفهایی که زنده بگور گشت در گورستان دلم
آسان نیست در پس خنده های مصنوعی ،
گریه های دلت را ،
در بی پناهی ات در پشت هزاران دروغ پنهان کنی
این روزها معنی را از زندگی حذف کرده ام
برایم فرق نمی کند روزهایم را چگونه قربانی کنم.....
نظرات شما عزیزان: