قاطی پاطی

ل اگــــــــــہ حالیش بود که 

دل نــــــــــمیشد✖

مغـــــز میشد...√

پس دل دِله ازش توقع هایه اضافه 

نداشته باش...✖✖✖

+ تاريخ پنج شنبه 13 فروردين 1394برچسب:,ساعت 17:0 نويسنده یاشار |

بعد از مرگم

 دست هایم را از تابوت بیرون بگذارید

 تا همه بدانند که هیچ چیز با خود نبرده ام....

 پاهایم را زنجیر کنید

 تا همه بدانند که اسیر بوده ام.....

 چشم ها یم را باز کنید

 تا همه بدانند چشم انتظار بوده ام....

موهایم را پریشان کنید

 تا همه بدانند که

 دست محبت بر سرم کشیده نشده است  ..!

+ تاريخ چهار شنبه 12 فروردين 1394برچسب:,ساعت 14:46 نويسنده یاشار |

دخـــــتر بایــــــــد
 
شـــیطون باشه
 
ناز داشته باشه
 
کلی هم با مـــــــزه باشه
 
لوس هم باشه و
 
دلش هم خواست هی غر بزنه
 
اما وقتی باهاشی ...
 
همه غــــــم هات یادت بره و شـــادِ شاد بشی
 
یا حتی
 
با یادآوری اداهاش دلــــت براش پَر بکشه ...
 
 
+ تاريخ چهار شنبه 12 فروردين 1394برچسب:,ساعت 14:46 نويسنده یاشار |

عصر جمعه است و دلم گرفته .

 می زنم تو خیابون و از سرازیری توی بلوار پیاده میرم 

سمت پله های پارک که یهو یه ماشین بوق می زنه ،

 به روی خودم نمیارم و به سرعت قدمهام اضافه می کنم.

 کمی جلوتر ترمز می زنه.

 حالیمه چی کار داره می کنه.

 به روی خودم نمیارم و

 از کنارش بی تفاوت رد می شم. 

سرعتش را هم قدم من می کنه و 
 
شیشه ی سمت کمک را میده پایین و 

می گه : خانوم محترم کجا تشریف می برید؟

 جواب نمی دم.

 نیشش را تا بناگوش باز می کنه و

 باز می گه : خانوم عزیز ،

 بنده همه جوره در خدمت شما هستم.

 با صدای سگی که اماده پاچه گرفتنه

 میگم که مزاحم نشه ، 

اما خوب حالیش نیست.

 لابد فکر می کنه دارم "ناز" می کنم. 

نیش ترمزی می زنه و
 
 همانطور در حال رانندگی
 
 کیف پولش را از جیب شلوارش می کشه بیرون

 خانوم محترم ، بیا بابا ،

هر چی تو بگی،قربونت برم، ضد حال نزن دیگه .

لای کیف پولش را باز کرده و

 اسکناس وچک پول تعارف می کنه و

 همزمان چشمک می زنه که سخت نگیرم.

یک آن هوس می کنم که بپرم و
 
 در ماشینش را باز کنم و بکشمش پایین

 و با قوت هر چه تمام تر ، پس کله اش را بگیرم و

 صورتش را توی شیشه ی ماشینش خورد کنم

 اما چون با خشونت مخالفم منصرف می شوم.

( البته دلیل اصلیش اینه که زورم بهش نمی رسه) . 

دستهام را می ذارم روی شیشه 

و تا سینه خم می شم توی ماشین .

گل از گلش شکفته ، 

دور و برم را نگاه می کنم و

 فاصله ام را تا پارک می سنجم. 

توی خیابون هیچ کس نیست. 

لبخند پهنی می زنم و می پرسم:

 حالا چی چی داری؟ 

کیفشو بالا میاره و

 نگاه هرزه اش از روی لبهایم تا سینه ها پایین می آید،

 کیف پول را توی هوا می قاپم و 

با تمام قدرتم پرت می کنم آن طرف بلوار 

و مثل فشنگ به سمت پارک می دوم. 

پشت سرم صدای کشیده شدن 

ترمز دستی و باز شدن در ماشین می آید

 و مردک از ته جگرش فریاد می زند: 

 

اووووووووووووووووووووووووووووووی، جنده !

 

و من همینطور که می دوم 
 
با خودم فکر می کنم که چفدر جالب است 

که در ایران تا وقتی فکر می کنند جنده ای ، 

خانوم محترم صدایت می کنند و

 وقتی مشخص می شود این کاره نیستی 

تبدیل به یک جـــــنـــــــــــــده می شوی

+ تاريخ چهار شنبه 12 فروردين 1394برچسب:,ساعت 14:43 نويسنده یاشار |

ســــــرعتشو کـــــــــم کـــرد و کشــــید کنار خیابـــــــون...
 
شـــــیشه رو داد پایــــین گـــفت ...
 
یه شـــــب 60 تــــــومن ...
 
نــــــــگاه کـــــرد ....
 
دیــــد خـــــــواهـــرشه...
 
 
+ تاريخ چهار شنبه 12 فروردين 1394برچسب:,ساعت 14:42 نويسنده یاشار |

با تمام زنان می‌خوابی
 
اما فقط یک زن،
 
خواب را از چشمانت می‌گیرد...
 
به تمام زنان زنگ می‌زنی
 
اما فقط صدای یک زن
 
در گوش‌ات زنگ می‌خورد
 
به تمام زنان دوستت دارم می‌گویی
 
اما فقط برای یک زن
 
لب‌هایت می‌لَرزد
 
با تمام زنان سیگار می‌کشی
 
اما فقط یک زن
 
در جعبه‌ی سیگارت صدایت می‌کند
 
برای تمام زنان شعر می‌گویی
 
اما فقط یک زن
 
در شعرهایت راه می‌رَود
 
فقط یک زن
 
زنی که تو را هرگز نمی‌شناسد...!
 
+ تاريخ چهار شنبه 12 فروردين 1394برچسب:,ساعت 14:42 نويسنده یاشار |

نمی بخشمت به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی ،

 به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی ، 

نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی ، 

به خاطر احساسی که برایم پر پر کردی ، 

نمی بخشمت به خاطر زخمی که

 با خیانت بر وجودم تا ابد نشاندی ،

 

+ تاريخ چهار شنبه 12 فروردين 1394برچسب:,ساعت 14:41 نويسنده یاشار |

گشتم نبود

نگرد

مردانگی را میگویم

نه در مردان سبیل کلفتش

نه در وجود زنان ظرافتش

حالا تو بگرد

حتما هست

نامردی را میگویم

در وجود همه

حتی من

حتی تو

+ تاريخ چهار شنبه 12 فروردين 1394برچسب:,ساعت 14:41 نويسنده یاشار |

اونی که مدعی بود عاشقه

هیچ غلطی نکرد

دیگه چه برسه به اونی که میگه فقط یه "دوستیه ساده"

 

+ تاريخ چهار شنبه 12 فروردين 1394برچسب:,ساعت 14:41 نويسنده یاشار |

 
گاهي که نگاهي به اطرافم مي کنم
 
ديوانه مي شوم..
 
از نگاه هايي که هيچکدام شبيه به نگاه تو نيست...
 
بغض مي کنم
 
چشمانم را مي بندم
 
و به ياد نگاه هاي عاشقانه ات
 
قطره اشکي را روانه ي گونه هاي خشکيده ام مي کنم...
 
 
+ تاريخ چهار شنبه 12 فروردين 1394برچسب:,ساعت 14:40 نويسنده یاشار |

صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 102 صفحه بعد