قاطی پاطی

بسلامتے پسرے که وقتے בلت گرفته وבاغونی!
 
پشت تلفטּ ωـرش בاבوبیבاבمیکنے وتلفونو روش قطع میکنی...
 
امامیבونه اوטּ لحظه چقבر محتاجشی...
 
پشت ωـرهҐ زنگ میزنه تاآرومت کنه!
 
پسرے که وقتے ωـوارماشینشے تماҐ مבت בست راستش رو בستته
 
پسرے که چشاش وحشے ومغروره...
 
اماهرבفعه که میگه تاتهش هستم...
 
چشاش ازعشق برق میزنه...
 
پسرے که وقتے صبح بهش زنگ میزنے وهنوزخوابه!
 
باصבاے خواب آلوבش میگه جانم!
 
صבاے خواب آلوבش בیوونت میکنه!
 
پسرے که خاطرخواه کҐ نבاره اماوقتے باهات عهבرفاقت میبنבه
 
توبرنامش نفرسومے وجوב نבاره...
 
پسرے که براش مهҐ نیس جے اف בوستش ازتوخوشگلتره..
 
هربار زول میزنه توچشاتومیگه:
 
بخבاتوتکے בختر...
 
پسرے که בستاتو توבستاش میگیره حس امنیت وجوבنو پرمیکنه...
 
پسرے که وقتے لب בریاکنارش نشستے وسرتومیزارے روسینش
 
قلبش تنב تنב میزنه....
 
پسرے که وقتے میره مهمونه خونه فامیل
 
زنگ میزنه توحیاط نیҐ ωـاعت باهات حرف میزنه تابهت نشوטּ بבه
 
تونخ هیچکבوҐ ازבختراے تو مهمونے نیست...
 
پسرے که عاشقے بلבه...
 
پسرے که حرفے نمیزنه که نتونه بهش عمل کنه
 
اماهرحرفے زב پاش وایسته...
 
پسرے که تاتوخیابوטּ یکے بهت کج نگاه میکنه
 
בکورصورتشو عوض میکنه...
 
پسرے که بعב ے בعواے مفصل باهҐ آشتے کرבیטּ
 
ازش میپرسی:هنوزҐ בوسҐ בاری؟!
 
لبخنבمیزنه...בستشو בورگرבنت حلقه میکنه ومیگه:
 
عاشقتҐ به مولا...
 
پسرے که وقتے میگے آخ تماҐ تنش میلرزه که نکنه خارے به پات بره
 
پسرے که وقتے میبینه به בختراے בورو ورش حساسے وحساבت میکنے
 
בستتومیگیره وبهت میگه:בلت قرص باشه.
 
 بقرآטּ مטּ فقط مال خوבتم...
+ تاريخ چهار شنبه 16 مهر 1393برچسب:,ساعت 13:26 نويسنده یاشار |

 

 

آرامشی داره صدات که دردمو کم میکنه

چیزی بگو حرفای تو بدجوری خوبم میکنه

تو طرفه من باش من عشقمو ثابت میکنم

صدبار برگردم عقب باز انتخابت میکنم

بارونی که میباره از چشمامه

دلگیرم از هرکی که تو دنیامه

همیشه وقت اینجوری داغونم

تو رو به راهم میکنی میدونم

دلگیرم از هرکی که تو دنیامه ....

+ تاريخ چهار شنبه 16 مهر 1393برچسب:,ساعت 13:15 نويسنده یاشار |

من ايرانی ام !

اهورامزداي من (الله) است،

از تبار کوروشم، ولی شاهم حسين بن علی(ع)ست،

از ديار آرشم، ولی کماندار من مسلم بن عقیل است،

امپراطوری ام هخامنشی ست، ولی جغرافيای من بين الحرمين است،

شاه عباس را دوست دارم، ولی شاه عباس من عباس بن علیست،

آری


من ايراني ام


عاشق کاوه،


مديون نادرشاه،


ولی پيامبرم محمدبن عبدالله(ص)ست،

زیبایی های تاریخ کشورم را دوست دارم،


ولی تمام زیبایی های دنیا را


در کلام مولایم حیدرکرار میبینم،

آري آري من يک ايراني ام،


يک ايراني عاشق اهل بیت


و
متنفر و دشمن با دشمنان و منکران اهل بیت.

خدا لعنت کند کسانی که


به بهانه اصالت


میخواهند مذهب ما را


برای دو روز خوشگذرانی دنیا از ما بگیرند.

من یک ایرانیه با اصالت شیعه هستم.
و
به دین و اصالت خودم افتخار میکنم...

+ تاريخ چهار شنبه 16 مهر 1393برچسب:,ساعت 6:37 نويسنده یاشار |

آدم ها گاهي اوقات گريه ميكنند...

نه به خاطر اينكه ضعيف هستند...

بلكه به اين خاطر كه براي مدتی

طولاني...

قوي بوده اند...
+ تاريخ سه شنبه 15 مهر 1393برچسب:,ساعت 14:29 نويسنده یاشار |

ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﯾﺮﺍ ﺑﯽ ﻭﻓﺎ ﻧﯿﺴﺖ ...


ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﯾﺮﺍ ﻋﺸﻖ ﺩﺭﻭﻏﯽ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﯿﺴﺖ ... 




ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﯾﺮﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﺮﺩﻡ ...


ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﯾﺮﺍ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻢ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ .. .


ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﯾﺮﺍ....


ﺩﺭ ﮐﻠﺒﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﺮﯾﺴﺖ ﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪﻧﻢ

+ تاريخ سه شنبه 15 مهر 1393برچسب:,ساعت 14:28 نويسنده یاشار |

عکس و تصویر ســــــــردم... ســــــــرده ســــــرد... دیگ تبــــــــــم ندارم... هذیونم نمیگم... اروم شدم... میتــــــــــــــــــرسم.... شـــــــــــــــاید مــــــــــرده ام.... امروز ...

+ تاريخ سه شنبه 15 مهر 1393برچسب:,ساعت 14:28 نويسنده یاشار |

وفــــاداري بـه يـــه

وفــــاداري بـه يـــه"رابطــــه "معـــرفــت" ميخــواد.....

 

ولــــي افســــوس معنــي "معــــرفـــــت" شده . . .

 

پايــــه بــــودن بــــراي هـــر "غلطــــي".....!!!

+ تاريخ سه شنبه 15 مهر 1393برچسب:,ساعت 14:27 نويسنده یاشار |

زندگی یعنی:♥♥♥ ناخواسته به دنیا ...

زندگی یعنی:♥♥♥ ناخواسته به دنیا آمدن

♥♥ مخفیانه گریستن♥♥

دیوانه وار عشق ورزیدن♥♥

و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمیپذیرد، مردن!!!♡♡

+ تاريخ سه شنبه 15 مهر 1393برچسب:,ساعت 14:27 نويسنده یاشار |

سالمندی میگفت : من چهار فرزندم را در تنها اتاق منزل کوچکم بزرگ کردم

اکنون آنها در چهار منزل بزرگ خود برای من یک اتاق کوچک هم ندارند...!!!

بزرگی می گفت :

پدربزرگها و مادربزرگهای خود را در آغوش بگیرید و ببوسید

و به آنها بگویید ممنونیم از اینکه فرصت زندگی کردن رو به ما دادید
+ تاريخ سه شنبه 15 مهر 1393برچسب:,ساعت 14:26 نويسنده یاشار |

پادشاهی در زمستان به نگهبان ...

پادشاهی در زمستان به نگهبان گفت: سردت نیست؟ 

گفت: عادت دارم گفت: میگویم برات لباس گرم بیاورند ...

و فراموش کرد صبح جنازه نگهبان را دیدند که روی دیوار

نوشته بود: به سرما عادت داشتم اما وعده لباس گرمت مرا از پای درآورد ... ! " مواظب وعدهایمان باشیم "

+ تاريخ سه شنبه 15 مهر 1393برچسب:,ساعت 14:25 نويسنده یاشار |

صفحه قبل 1 ... 44 45 46 47 48 ... 102 صفحه بعد