قاطی پاطی |
|
دلم لک میزنه واست ... زمانی که ازم دوری ... ولی در خاطرم هستی دیگه اینجاشو مجبوری ... اگر حرف حرف من باشه !! هنوزم مردو مغرورم !! ولی میرم تو خوش باشی دیگه اینجاشو مجبورم ... این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به شادی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...
اما . . .
چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش تکراری" یاد گرفتم که … عشق با تموم عظمتش چند ماه بیشتر نیست …. !!! یاد گرفتم که … عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی : دو خط موازی که هیچ وقت بهم نمی رسن …. !!! یاد گرفتم که … همون قدر که محبت کنی ارزشت کم میشه …. !!! و یاد گرفتم که …. هرچی عاشق تر باشی…. تنها تری …. ϧ₯₰دختـــر تنــــهآ ₰₯ϧ₰ نه به پدرم رفته ام نه به مادرم ....من بر باد رفته ام...عجیب است.₰ س بچه ها امید وارم حالتون خوب باشه من دوست دختر تنهام اون مریضه و حالش خوب نیست الانم بیمارستانه.التماستون میکنم دعاش کنین اصلا خوب نیست.محتاج دعایه همتونه .من تا یه مدت در خدمتتونم امید وارم ازم راضی باشید
مــنــــــ...
آینده ای خواهم ساخت
که گذشته ام دربرابرش زانو بزند
من گذشتمو فراموش میکنم....
میخوام دوباره شروع کنم....
برام دعـــا کنین...دلـــم کــُمـا مـــی خـــواهــد…. از آنــهـایـــی که دکـتـر مـــی گــویــد: مــتـــاســـفـــم…. فــقـط بــراش دعا کـنـیـد...
از ته دلم دارم میگم....
ایـــن روز هــایــمـــ...خاطره ها را رشوه میدهم
به روزهایم تا از بی تو بودن صدایشان در نیاید !
ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد ،
تا اینکه دروغی آرامم کند. . .!!
+ نوشته شده در جمعه پانزدهم آذر 1392ساعت 3:21 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰
هــی لعنتـــی...هــی لعنتـی... ایـن طوریـم کهـ تـو فکـر میکنـی نیسـت...
شاید روزی عاشقــت بـودمـ...
ولی ببیــن بی تــو ،
هم زنده امـ...
هم زندگـــی می کنــمـ...
فقط گاهـی در ایـن میان ، یـــادت....
زندگی را به کامم زهـــر میکنـد...
هـمیــــن.....
+ نوشته شده در جمعه پانزدهم آذر 1392ساعت 2:32 توسط ₰ϧ♫دختر تنها...♫ϧ₰
ولـــی افســوســـ...
نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که اورا دوست میدارم ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواهد به برگ گل نوشتم من که اورا دوست میدارم ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا اورا بخنداند....
محــــــــــــرمــسلامی به رنگ خیابان های سیاه پوش شده ی این روزها ///
سلامی به عطر خوش چایخانه های روشن ///
سلامی نم دار به دسته های عزادار ///
نه دلم سلامی صمیمانه تر میخواهد ...
سلامی از جنس شکستن و به درد آمدن ...
سلامی به عطش لب های یاران کربلا ...
سلامی درد ناک به رنگ ناله های دل زینب ...
سلامی کودکانه به مانند پر پر شدن رقیه ...
سلامی بی دست ...
سلامی آغشته به خون ...
سلامی همزاد مظلومیت ...
نه !!!
باز هم کم است ...
باز هم هیچ است ...
واژه ها خود شرمنده اند ...
عظمت ... معصومیت ... بندگی ... بزرگواری
کلمات باز شدند قطره ای از دریا ...
محرم با واژه ها بیان نمیشود ...
محرم با قلبهای پاک گفته میشود ...
پس بی توقع از واژه ها ...
سلام بر محرم ...
سلام بر حسین ...
دخترتنهآ نوشت:
دیشب برای اولین بار چادر پوشیدم...
خیلی حس خوبی داشتم ای کاش زودتر چادر میپوشدم.... دخـــــترتنــــــهآ...موهایش سفید شد کودکی که یواشکی دفتر خاطرات مرا خواند.....
یه دخترم،تنهآ... خیلی تنهآ...سنم زیاد نیست ولی واقعا ... .فکر نکن شکست عشقی خوردم ن...از آدمای اطرافم خیلی خوردم... دارم میمیرم ... کسی نیست که منو بفهمه... کسی نیست که تنهایی هامو درک کنه... سهم من از دنیا تنهایی مطلق هست... به همینم راضی هستم ... به شرط اینکه کسی بهمش نزنه...
عشـــــــق
عشق ِ ما همانند ِروز های هفته است!!! تو شـنـبـه و من جـمـعـه…..! نمیدانم چرا جـمـعـه اینقدر به شـنـبـه نزدیک است اما شـنـبـه از جـمـعـه دور
است؟!؟!؟!؟ ردپـــــایــــ تـــــو...![]()
آب نریختـــــم که برگردی آب ریختـــــم تـــا پاک شود هر چه رد پای توست …از زنـــدگی ام…!
مُتنَـــــــفِرمٍْ...
مُتَنَفِرَمْ اَزْ اِنْسآטּْ هآیےْ کِهـ دیوآرِ بُلَنْدَتْ رآ مےْ بینَنْدْ ، ولےْ بهـ دُنْبآلِ هَمآטּْ آجُرِ لَق دیوآرَتْ هَسْتَنْدْ کِهـ . . . تُو رآ فُروْ بریزَنْدْ . . . تآ تُو رآ اِنْکآرْ کُنَنَدْ . . . وَ اَزْ رُویَتْ رَدْ شَوَنْدْ . . .
آغــــوشــتـــ...
تنــــهایی
تــنــهــایــی ایــن نــیــســت کــه هــیــچـکس اطـرافـت نـباشه !
تـنـهـایی ، یـه حـس درونیه!
و عشـــــــــق...
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟ دلیلشو نمیدونم …اما واقعا”*دوست دارم تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی… پس چطور دوستم داری؟ چطور میتونی بگی عاشقمی؟ من جدا”دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی باشه.. باشه!!! میگم… چون تو خوشگلی، صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی، دوست داشتنی هستی، با ملاحظه هستی، بخاطر لبخندت، دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟ نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره عشق دلیل میخواد؟ نه!معلومه که نه!! پس من هنوز هم عاشقتم...
***قابل توجه بعضی ها....***
بهترین روزم![]()
اگر دوستم داری بلند فریاد بزن حتی اگرنشنوم باورت می کنم عشقم . . .
نیمه گـُمشده ام نیستی که بـا نیمه ی دیگــر به جُستجویت برخیزم تو… تمام گُمشده منی . . . سلام به همه ی دوستای خوبم
من بعد چند مدت اومدم شاید دیگه نیام ،شایدم بیام ولی خیلی کم ولی میخوام از همین جا بگم خیلی دلم براتون تنگ شده بود خیلی ...
دوستای عزیزم ممنون که اومدین به وبم ونظر گذاشتین اگر این مدت سر نزدم خیلی خیلی معذرت میخوام ولی نظرات همه رو خوندم
وبازم ممنون که تنهام نذاشتین ونمیذارین.
راستی 20تیر تولدم هست.
تولدم مبارک....
دلـــمان خوش است...
دلم خوش است که مینویسیم ...
و دیگــران می خـواننــد ... و عــده ای می گـوینــد ؛ چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند ... و بعضــی مـی خنــدنـد ... دلمــ خـوش اســت ... ! به لــذت هــای کــوتـاه ... به دروغ هــایی که از راســت ... بـودن قشنــگ تـرند ... به اینکــه کســی برایمــ دل بســوزاند ... دلمــ خـوش می شــود ... به بـرآوردن خـواهشــی و چشــیدن لـذتـی ... و لی چــه ســــاده می شـکــنیم ... همــــه چیـــز را ...
![]() مــــن چرک نویس احساسات تو نیستمــــ ! ـــ“دوستـت دارم”ـــ هایت راــــ جـــای دیگری تمرین کنـــ ! جناب .... یادمــــــــــان با...شــد![]()
یادمــان بـاشــد : وقتـــی کـسـی را بـه خـودمـان وابـســتـه کــردیـمــــــ ، در بـرابـرش مســئولیــــمــــــ ... در بـرابـر اشـکــــــ هایــش ، شـکـســتن غــرورش ، لحـظه های شکسـتنـش در تنـهایی و لـحظه های بی قراریـش، و اگـریـادمــان بــرود ، در جـایـی دیـــگر ســرنوشــت یـادمـان خــواهـد آورد ، و ایـن بـار مــا خـود فــــرامـــــــــــوش خـواهیــمــــــ شــد! همراه آخــــ.ـ..ـردیگر به دنبال ِ همراه ِ اوّل نیستم ! این روزها اول ِ راه ، همه همراهند….
این روزها ، باید به دنبال ِ همراه ِ آخر گشت توجـــــــــــه....توجـــــــــــهسلام
توی این پست هرکی هر سوالی داره،
بپرسه چون واقعیتو میگم.
راستی جواب سوالا رو همین جا میدم
البته بعضی هاشونو. خـدایــــا....
....خدایا....
خیلی ها دلمو شکستن ، دیگه تحمل ندارم!
شب بیا با هم بریم سراغشون...
من نشونت میدم،
تو ببخششون...!!! دلم تنگ شده ...
دلم تنگ شده
براي وقتي كه مي گفتي :دلم واست تنگ شده
دلم تنگه..
براي بودنت
شايدم لبخند خودم
دلم براي همه چيز تنگ شده... جزنبودنت....
هی مخاطب خاصی که میدونم همیشه میای لطفا اینو بخونو حسمو نسبت به خودت بفهم... دلم خوش است که مینویسیم ...
و دیگــران می خـواننــد ... و عــده ای می گـوینــد ؛ چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند ... و بعضــی مـی خنــدنـد ... دلمــ خـوش اســت ... ! به لــذت هــای کــوتـاه ... به دروغ هــایی که از راســت ... بـودن قشنــگ تـرند ... به اینکــه کســی برایمــ دل بســوزاند ... دلمــ خـوش می شــود ... به بـرآوردن خـواهشــی و چشــیدن لـذتـی ... و لی چــه ســــاده می شـکــنیم ... همــــه چیـــز را ...
![]() مــــن چرک نویس احساسات تو نیستمــــ ! ـــ“دوستـت دارم”ـــ هایت راــــ جـــای دیگری تمرین کنـــ ! جناب .... دیگر به دنبال ِ همراه ِ اوّل نیستم ! این روزها اول ِ راه ، همه همراهند….
این روزها ، باید به دنبال ِ همراه ِ آخر گشت تــنــهــایــی ایــن نــیــســت کــه هــیــچـکس اطـرافـت نـباشه !
تـنـهـایی ، یـه حـس درونیه!
آب نریختـــــم که برگردی آب ریختـــــم تـــا پاک شود هر چه رد پای توست …از زنـــدگی ام…!
موهایش سفید شد کودکی که یواشکی دفتر خاطرات مرا خواند.....
یه پسر،تنهآ... خیلی تنهآ...سنم زیاد نیست ولی واقعا ... .فکر نکن شکست عشقی خوردم ن...از آدمای اطرافم خیلی خوردم... دارم میمیرم ... کسی نیست که منو بفهمه... کسی نیست که تنهایی هامو درک کنه... سهم من از دنیا تنهایی مطلق هست... به همینم راضی هستم ... به شرط اینکه کسی بهمش نزنه... عشق ِ ما همانند ِروز های هفته است!!!
تو شـنـبـه و من جـمـعـه…..!
نمیدانم چرا جـمـعـه اینقدر به شـنـبـه نزدیک است اما شـنـبـه از جـمـعـه دور
است؟!؟!؟!؟ صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 102 صفحه بعد |